محنت بسیار کشیدن. (ناظم الاطباء) (غیاث). دماغ پختن. کنایه است از رنج و محنت بسیار کشیدن، و به صورت لازم و متعدی هر دو استعمال می شود. (از آنندراج) : به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت هنوز جهل مصورکه کیمیایی هست. سعدی. از صحبت صوفی منشان سوخت دماغم ای باده پرستان ره میخانه کدام است ؟ سعدی. به سینه هر نفسم صدهزار داغ مسوز برای سوختنم این قدر دماغ مسوز. باقر کاشی (از آنندراج). محض از برای خاطر پروانه های نرم شب تا صباح شمع نشست و دماغ سوخت. فیاض (از آنندراج). ، فکر بسیار کردن. (ناظم الاطباء) (غیاث) (از آنندراج)
محنت بسیار کشیدن. (ناظم الاطباء) (غیاث). دماغ پختن. کنایه است از رنج و محنت بسیار کشیدن، و به صورت لازم و متعدی هر دو استعمال می شود. (از آنندراج) : به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت هنوز جهل مصورکه کیمیایی هست. سعدی. از صحبت صوفی منشان سوخت دماغم ای باده پرستان ره میخانه کدام است ؟ سعدی. به سینه هر نفسم صدهزار داغ مسوز برای سوختنم این قدر دماغ مسوز. باقر کاشی (از آنندراج). محض از برای خاطر پروانه های نرم شب تا صباح شمع نشست و دماغ سوخت. فیاض (از آنندراج). ، فکر بسیار کردن. (ناظم الاطباء) (غیاث) (از آنندراج)